ریختم با نوجوانی از شهریار گزیدهٔ غزلیات 150

ریختم با نوجوانی باز طرح زندگانی

1 ریختم با نوجوانی باز طرح زندگانی تا مگر پیرانه سر از سر بگیرم نوجوانی

2 آری آری نوجوانی می توان از سرگرفتن گر توان با نوجوانان ریخت طرح زندگانی

3 گرچه دانم آسمان کردت بلای جان ولیکن من به جان خواهم ترا عشق ای بلای آسمانی

4 ناله نای دلم گوش سیه چشمان نوازد کاین پریشان موغزالان را بسی کردم شبانی

5 گوش بر زنگ صدای کودکانم تا چه باشد کاروان گم کرده را بانگ درای کاروانی

6 زندگانی گر کسی بی عشق خواهد من نخواهم راستی بی عشق زندان است بر من زندگانی

7 گر حیات جاودان بی عشق باشد مرگ باشد لیک مرگ عاشقان باشد حیات جاودانی

8 شهریارا سیل اشکم را روان می خواهم و بس تا مگر طبعم ز سیل اشکم آموزد روانی

عکس نوشته
کامنت
comment