از تو بگذشتم و بگذاشتمت از شهریار گزیدهٔ غزلیات 103

از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران

1 از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران رفتم از کوی تو لیکن عقب سرنگران

2 ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی تو بمان و دگران وای به حال دگران

3 رفته چون مه به محاقم که نشانم ندهند هرچه آفاق بجویند کران تا به کران

4 می‌روم تا که به صاحب‌نظری بازرسم محرم ما نبود دیده کوته‌نظران

5 دل چون آینه اهل صفا می‌شکنند که ز خود بی‌خبرند این ز خدا بی‌خبران

6 دل من دار که در زلف شکن در شکنت یادگاریست ز سر حلقه شوریده‌سران

7 گل این باغ به جز حسرت و داغم نفزود لاله‌رویا تو ببخشای به خونین‌جگران

8 ره بیدادگران بخت من آموخت ترا ورنه دانم تو کجا و ره بیدادگران

9 سهل باشد همه بگذاشتن و بگذشتن کاین بود عاقبت کار جهان گذران

10 شهریارا غم آوارگی و دربه‌دری شورها در دلم انگیخته چون نوسفران

عکس نوشته
کامنت
comment