هرگز ندانم از جلال الدین محمد مولوی غزل 1381

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

هرگز ندانم راندن مستی که افتد بر درم

1 هرگز ندانم راندن مستی که افتد بر درم در خانه گر می باشدم پیشش نهم با وی خورم

2 مستی که شد مهمان من جان منست و آن من تاج من و سلطان من تا برنشیند بر سرم

3 ای یار من وی خویش من مستی بیاور پیش من روزی که مستی کم کنم از عمر خویشش نشمرم

4 چون وقف کردستم پدر بر باده‌های همچو زر در غیر ساقی ننگرم وز امر ساقی نگذرم

5 چند آزمایم خویش را وین جان عقل اندیش را روزی که مستم کشتیم روزی که عاقل لنگرم

6 کو خمر تن کو خمر جان کو آسمان کو ریسمان تو مست جام ابتری من مست حوض کوثرم

7 مستی بیاید قی کند مستی زمین را طی کند این خوار و زار اندر زمین وان آسمان بر محترم

8 گر مستی و روشن روان امشب مخسب ای ساربان خاموش کن خاموش کن زین باده نوش ای بوالکرم

عکس نوشته
کامنت
comment