دلم برد و بوی وفایی از امیرخسرو دهلوی غزل 373

امیرخسرو دهلوی

آثار امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

دلم برد و بوی وفایی نداشت

1 دلم برد و بوی وفایی نداشت دلش راز غم آشنایی نداشت

2 تحمل بسی کرد گل در بهار ولی پیش رویش بقایی نداشت

3 زهی جان به جانان سپرده، دریغ که در خورد همت صلایی نداشت

4 صبوری برون شد ضروری ز من که در سینه تنگ جایی نداشت

5 کنون شیشه را بر طبیب آورم که زاهد قبول دعایی نداشت

6 فلک عاشقی را چو بر من گماشت جز این در خزینه بلایی نداشت

7 چه بینم به بیهوده در باغ دهر؟ که هرگز نسیم وفایی نداشت

8 فراهم نشد ریش عشق کهن که پیکان خوبان خطایی نداشت

9 به زنجیر او، خسروا، دل مبند که سلطان نظر بر گدایی نداشت

عکس نوشته
کامنت
comment