-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 با سر زلف بتی باز در افتاد دلم لاجرم چون سر زلفش به سر افتاد دلم
2 مجمع اهل دلان زلف پریشان ویست مکنم عیب درین جمع گر افتاد دلم
3 چه کنم مجلس عشقست و حریفان سرمست خاطرم یافت چنین بزم و در افتاد دلم
4 دوش دلدار کرم کرد دلم را بنواخت باز امروز در آن رهگذر افتاد دلم
5 ناظر اویم و منظور من اندر نظر است نور چشمست که روشن نظر افتاد دلم
6 پردهٔ دل که حجاب دل و دلدارم بود خوش بر افتاد از آن رو که بر افتاد دلم
7 سید ما خبری گفت ز حال دل خویش زان خبر مست شد و بی خبر افتاد دلم