-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دلم از دست بشد تا بسر او چه رسد وین جگر سوخته را از گذر او چه رسد
2 از برم رفت و من بیدل ودین بر سر راه مترصد که پیامم ز بر او چه رسد
3 شد بچین سر زلف تو و این عین خطاست تا من دلشده را از سفر او چه رسد
4 خبرت هست که شب تا بسحر منتظرم بر سر کوی ستم تا خبر او چه رسد
5 جز غبار دل شوریده من خاکی را نیست معلوم که از خاک در او چه رسد
6 آنکه هر لحظه رسد خون جگر بر کمرش کس چه داند که بکوه از کمر او چه رسد
7 چشم او ناظر دیوان جمالست ولیک تا بملک دل ما از نظر او چه رسد
8 چو از آن تنگ شکر هیچ نگردد حاصل بمن خسته نصیب از شکر او چه رسد
9 گشت خواجو هدف ناوک عشقش لیکن تا ز پیکان جفا بر جگر او چه رسد