1 بر عشق توام، نه صبر پیداست، نه دل بی روی توام، نه عقل بر جاست، نه دل
2 این غم که مراست، کوه قاف است، نه غم آن دل که تو راست، سنگ خاراست، نه دل
1 بینی و گنده دهان داری و نای خایگان غر، هر یکی همچون درای
1 حسودانت را داده بهرام نحس ترا بهره کرده سعادت زواش
1 دریغ! مدحت چون درو آبدار غزل که چابکیش نیاید همی به لفظ پدید
2 اساس طبع ثنایست، بل قویتر ازان ز آلت سخن آمد همی همه مانیذ
1 هرکه نامخت ازگذشت روزگار نیز ناموزد ز هیچ آموزگار