- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 من زبهرت دوست دارم جان عشق اندیش را کز سگان داغ او کردم دل درویش را
2 وقت را خوش دار بر روی بتان، چون رفتنی ست یاد کن آخر فرامش کشتگان خویش را
3 عقل اگر گوید که عشق از سر بنه، معذور دار دور کن از سر، ز هم عقل خیال اندیش را
4 جان فدای دوست کن، کم زان زن هندونه ای کز وفای شوی در آتش بسوزد خویش را
5 درد گنج راحت است، ار مرده یابی طبع را داغ عین مرهم است، ار پخته بینی ریش را
6 من دل و دیده نخواهم داشتن باری دریغ تیر تا باقی بود ترکان کافر کیش را
7 خسروا، گر انگبین می خواهی از شکر لبان اول اندر کام شیرین کن زبان خویش را