1 ترک من رفتم ز کویت گر ز من گشتی ملول خیر بادت میکنم یک سجده فردا قبول
2 زور و زر باشند اسباب وصال، اما مرا نیست چیزی غیر زاری در تمنای وصول
3 بس که چشمم سیل خون میبارد از هجران تو کاروان در ره نمییابد ز گل جای نزول
4 دمبهدم از خون دل با تو نویسم نامه، لیک جز نسیم صبحدم دیگر نمییابم رسول
5 در حریم کعبه روحانیان، یعنی که دل جز خیال دوست کس را نیست امکان نزول
6 تا بخواند آیت عشق از خط مشکین بار رفت از یادم روایات فروغ بیاصول
7 عاقلان گر غافلند از حال خسرو، عیب نیست از مجانین کی خبر دارند ارباب عقول؟