-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عجب دانم، از زخم بسمل برآید! خدنگی، که از شست قاتل برآید!
2 نگه جانب غیرم از دیده تر چو تیریست کز زخم مشکل برآید
3 چنان نیست باریک، راه خیالش که از عهده رفتن دل برآید
4 چنان تنگ بندد، به شوخی میان را که مطلب از آن شوخ، مشکل برآید
5 ز آهم نشد آنچنان تنگ محفل که حرفی از آن مه شمایل برآید
6 ستم آن قدر رفته بر من ز هجرش که از عهده اش رحم مشکل برآید
7 تو از جای خیزی و، من از سر جان تو از خانه و، واعظ از دل برآید!