-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 میکشندم بخرابات و در آن میکوشند که به یک جرعهٔ می آب رخم بفروشند
2 دیگران مست فتادند و قدح ما خوردیم پختگان سوخته و افسرده دلان میجوشند
3 باده از دست حریفان ترشروی منوش که بباطن همه نیشند و بظاهر نوشند
4 ایکه خواهی که ز می توبه دهی مستانرا با زمانی دگر افکن که کنون بیهوشند
5 مطربان گر جگر چنگ چنان نخراشند می پرستان جگر خسته چنین نخروشند
6 تا کی از مهر تو هرشب چو شفق سوختگان خون چشم از مژه پاشند و بدامن پوشند
7 برفکن پرده ز رخسار که صاحبنظران همه چشمند و اگر در سخن آئی گوشند
8 بلبلان چمن عشق تو همچون سوسن همه تن جمله زبانند ولی خاموشند
9 عیب خواجو نتوان کرد که در مجلس ما صوفیان نیز چو رندان همه دردی نوشند