شنیدم از ایرانشان ابن ابی الخیر کوش‌نامه 111

ایرانشان ابن ابی الخیر

آثار ایرانشان ابن ابی الخیر

ایرانشان ابن ابی الخیر

شنیدم که ضحّاک چندان بخورد

1 شنیدم که ضحّاک چندان بخورد که آمد سر هر دو کتفش به درد

2 همی درد خرچنگ خواندش پزشک یکی سرد بیماری سرد و خشک

3 به دانش چونامش به تازی کنی به تازی اگر سرفرازی کنی

4 ................................ ................................

5 شکیبا نبودی ز گوشت شکار برآمد سر کتف او چون دومار

6 چو چندی برآمدش فریاد کرد از او خون دردانه آغاز کرد

7 پزشکان هشیار دل را بخواند همه کس ز درمان او خیره ماند

8 ز بابل گروهی ز جادوفشان بشد پیش آن خسرو سرکشان

9 نیاورد درمان او کس بجای وز آن درد شاه اندر آمد ز پای

10 ره خواب بر دیدگانش ببست نه خورد و نه خفت و نه شادان نشست

11 پزشکان جادوی دست آزمای بماندند خیره ز کار خدای

عکس نوشته
کامنت
comment