شنیده‌ام چو از ادیب الممالک فراهانی مقطع 20

ادیب الممالک فراهانی

آثار ادیب الممالک فراهانی

ادیب الممالک فراهانی

شنیده‌ام چو سلیمان به تخت داد نشست

1 شنیده‌ام چو سلیمان به تخت داد نشست خرد به درگهش استاد و چشم فتنه بخفت

2 ز دور دید که گنجشک نر به جفت عزیز ترانه‌خوان و سرود آنچنان که شاه شنفت

3 من این رواق سلیمان توانم از منقار ز جای کند و به دریا فکند و خاکش رفت

4 به خشم شد شه و گنجشک بی‌نوا چون یافت که این حدیث شهنشه شنید و زان آشفت

5 بگفت خشم مگیر ای ملک ز لغزش من که پیش همسر خود لاف‌ها زدم بنهفت

6 چرا که لاف زدن کیمیای مرد بود برای آنکه کند جلوه در برابر جفت

7 گرفته بود دل شهریار از آن گفتار پس از شنیدن این عذر همچو گل بشکفت

8 شنیدن سخن راست خشم وی بزدود گناه او همه بخشید و عذر او پذرفت

عکس نوشته
کامنت
comment