1 نامت شنوم، دل ز فرح زنده شود حال من از اقبال تو فرخنده شود
2 وز غیر تو هر جا سخن آید به میان خاطر به هزار غم پراگنده شود
1 گر نعمهای او چو چرخ دوان همه خوابست و خواب بادفره
1 کفیدش دل از غم، چون آن کفته نار کفیده شود سنگ تیمار خوار
1 اگر امیر جهاندار داد من ندهد چهار ساله نوید مرا که هست خرام
2 همه نیوشهٔ خواجه به نیکویی و به صلح همه نیوشهٔ نادان به جنگ و کار نغام
1 هرکه نامخت ازگذشت روزگار نیز ناموزد ز هیچ آموزگار
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به