1 نامت شنوم، دل ز فرح زنده شود حال من از اقبال تو فرخنده شود
2 وز غیر تو هر جا سخن آید به میان خاطر به هزار غم پراگنده شود
1 بر رخش زلف عاشق است چو من لاجرم همچو منش نیست قرار
2 من و زلفین او نگونساریم او چرا بر گل است و من بر خار؟
1 وقت شبگیر بانگ نالهٔ زیر خوشتر آید به گوشم از تکبیر
2 زاری زیر و این مدار شگفت گر ز دشت اندر آورد نخجیر
1 هرکه نامخت ازگذشت روزگار نیز ناموزد ز هیچ آموزگار