1 نامت شنوم، دل ز فرح زنده شود حال من از اقبال تو فرخنده شود
2 وز غیر تو هر جا سخن آید به میان خاطر به هزار غم پراگنده شود
1 زلف ترا جیم که کرد؟ آن که کرد خال تو را نقطهٔ آن جیم کرد
2 وآن دهن تنگ تو گویی کسی دانگکی نار به دو نیم کرد
1 هر باد، که از سوی بخارا به من آید با بوی گل و مشک و نسیم سمن آید
2 بر هر زن و هر مرد، کجا بروزد آن باد گویی: مگر آن باد همی از ختن آید
1 مرد مرادی، نه همانا که مرد مرگ چنان خواجه نه کاریست خرد
2 جان گرامی به پدر باز داد کالبد تیره به مادر سپرد
1 هرکه نامخت ازگذشت روزگار نیز ناموزد ز هیچ آموزگار