1 فراموشم نشد پندی که میگفت به پور خویش پیری در بخارا
2 که گر در کار خود جنبش کند مرد توان سفتن به سوزن کوه خارا
1 چو بانوی شب از آن زلفکان پر خم و تاب بسود غالیه بر مشک و سیم بر سیماب
2 نجوم ثابته دیدم درون خیمه شب بسان بیضه زرین بزیر پر غراب
1 بسی جستم نشان از اسم اعظم که بد نقش نگین خاتم جم
2 همه اقطار عالم سیر کردم مگر جویم نشان زان نقش خاتم
1 برادران بجهان اعتمادکی شاید که می بکاهد شادی و غم بیفزاید
2 زمین عمارت خاکست پی نهاده بر آب بنای خاک چو بر آب شد کجا پاید
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به