-
لایک
-
ذخیره
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
1 من این آه جگر سوز از دل پیمان شکن دارم چرا از دیگری نالم که درد از خویشتن دارم
2 چه جای محنت ایوب و اندوه دل یعقوب بلا اینست و بیماری و تنهایی که من دارم
3 گهی از دیده در رنجم، گه از دل در جگرخواری چه دانستم که من چندین بلا از خویشتن دارم
4 چو سروش در قبای سبزگون دیدم یقینم شد که چون گل چاک خواهم زد، اگر صد پیرهن دارم
5 مرا فردا به دشواری برون آرند پا از گل کزان مژگان عاشق کش بسی خون در کفن دارم
6 مگر هر پاره ای زین دل به دلداری دهم، ورنه چه خواهم کرد با خوبان بدین یک دل که من دارم
7 چو من روی ترا بینم، چرا از گل سخن گویم؟ چو من قد ترا جویم، چه پروای چمن دارم
8 ز دنیا می رود خسرو، به زیر لب همی گویم دلم بگرفته در غربت تمنای وطن دارم