-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چو رنگ خویش، هردم انقلاب ساکنی دارم چو جوش باده دایم اضطراب ساکنی دارم
2 ز خود هر چند بگریزم، همان در بند خود باشم رم آهوی تصویرم، شتاب ساکنی دارم
3 مباش ای ساحل غم، چشم بر راهم؛که من کشتی بسان جوهر تیغش در آب ساکنی دارم
4 دلم چون ساغر چشمت نه هر جاییست در محفل برو ساقی، که من جام شراب ساکنی دارم
5 بیابان کرد شهر هستیم را چشم آهویی که از بس حیرتش موج سراب ساکنی دارم
6 نباشد پای رفتن از دل من، بیقراری را چو زلف خوبرویان پیچ و تاب ساکنی دارم
7 ز بس در گرد کلفت مانده ام از ناتوانیها چو جوش سبزه در خاک اضطراب ساکنی دارم
8 نیامد عمر بر سر واعظ ایام جدایی را ز بخت بد، چه چرخ و آفتاب ساکنی دارم؟!