1 ز هر موی تو دل در بند دارم دلم خون گشت، پنهان چند دارم
2 به سوگند تو جان را بسته ام، وای که چندش دل بر این سوگند دارم
3 غمت با خویشتن گویم همه شب بدینسان خویش را خرسند دارم
4 برو جایی که من می دانم، ای باد که من آنجا دلی در بند دارم
5 مرا از صحبت جان شرم بادا که با جز تو چرا پیوند دارم
6 دهندم پند گفتار تو در گوش چه گوش خویش سوی پند دارم
7 به خسرو ده که من ناداده وامی بر آن لبهای شکر خند دارم
دیدگاهها **