1 دل داده ام به دلبر و جانی خریده ام این تحفه بهر جان خراب آوریده ام
2 عشقت که هست قیمت او صد هزار جان سوداگری ست این که به جانی خریده ام
3 جان است در هوای پریدن که شب به خواب بر شکرش مگس شده، گویی پریده ام
4 ای ساربان، من اشتر مستم، مکن که من در وادی فراق مغیلان چریده ام
5 نظاره ام کنند که در کوی عاشقی روی سیاه کرده و جعد بریده ام
6 خسرو، غمم بکشت، همان همدم است این کش سالها به خون جگر پروریده ام