- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چشم از پی آن دارم تا روی تو میبینم دل را همه میل جان با سوی تو میبینم
2 تا جان بودم در تن رو از تو نگردانم زیرا که حیات جان باروی تو میبینم
3 بس عاشق سرگردان از عشق تو لب برجان آواره ز خان و مان بر بوی تو میبینم
4 از عشق تو نشکیبم گر خوانی و گر رانی زیرا که دل افتاده در کوی تو میبینم
5 هر جا که یکی بیدل از عشق تو بی حاصل سرگشته و بی منزل سر کوی تو میبینم
6 آن دل که بود سرکش گشته است اسیر عشق اندر خم چوگانت چون گوی تو میبینم
7 گفتم که مگر کلی وصل تو بدانستم صد جان و دل خود را یک موی تو میبینم
8 عطار مگر روزی ترکیش بود درسر کامروز به عشق اندر هندوی تو میبینم