- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دلبری دارم که جان میخواهد از من، چون کنم از سر جان برنشاید خاست، ای تن، چون کنم
2 گوهر مهرش چو کان در دل نهان کردم ولیک با چنین دریای مروارید معدن، چون کنم
3 چشمِ سوزن کرد بر من عالَم، از بس کافری ای مسلمانان، وطن در چشمِ سوزن چون کنم
4 خانه من برد و پس در خانه خود تن بزد چاره چه، با آن جهانآشوبِ تنزن، چون کنم
5 اختیاری نیست داغ درد را لیک از جهان چون دل مسکین در او کرده است مسکن، چون کنم
6 یا دل من پیش او دارید تا رحمی کند یا طریقی پیش من بنهید تا من، چون کنم
7 تر همیآید غزل در شیوه شعر اثیر کشتگان عشق را زین شیوه شیون چون کنم