-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سری دارم که سامان نیست او را به دل دردی که درمان نیست او را
2 به راه انتظارم هست چشمی که خوابی هم پریشان نیست او را
3 به عشق از گریه هم ماندم، چه گیرم؟ بر از کشتی که باران نیست او را
4 فرامش کرد عمرم روز را، زانک شبی دارم که پایان نیست او را
5 ترا ملکیست، ای سلطان دلها که جز دلهای ویران نیست او را
6 خطت نوخیز و لب ساده از آنست خوش آن مضمون که عنوان نیست او را
7 رخی داری یگانه در نکویی که ثانی ماه تابان نیست او را
8 کدامین مور خطت را که در حسن بها ملک سلیمان نیست او را
9 ز خسرو رو مپیچ، ار گشت ناچیز خیالی هست، اگر جان نیست او را