سری دارم که سامان نیست از امیرخسرو دهلوی غزل 82

امیرخسرو دهلوی

آثار امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

سری دارم که سامان نیست او را

1 سری دارم که سامان نیست او را به دل دردی که درمان نیست او را

2 به راه انتظارم هست چشمی که خوابی هم پریشان نیست او را

3 به عشق از گریه هم ماندم، چه گیرم؟ بر از کشتی که باران نیست او را

4 فرامش کرد عمرم روز را، زانک شبی دارم که پایان نیست او را

5 ترا ملکیست، ای سلطان دلها که جز دلهای ویران نیست او را

6 خطت نوخیز و لب ساده از آنست خوش آن مضمون که عنوان نیست او را

7 رخی داری یگانه در نکویی که ثانی ماه تابان نیست او را

8 کدامین مور خطت را که در حسن بها ملک سلیمان نیست او را

9 ز خسرو رو مپیچ، ار گشت ناچیز خیالی هست، اگر جان نیست او را

عکس نوشته
کامنت
comment