همه شب از تو به دیوار از امیرخسرو دهلوی غزل 1453

امیرخسرو دهلوی

آثار امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

همه شب از تو به دیوار خانه غم گویم

1 همه شب از تو به دیوار خانه غم گویم فسانه گویم و با چشم پر زنم گویم

2 چو غنچه گشت دلم خون و قصه تو ز رشک دلم نخواست که با باد صبحدم گویم

3 تو خود یقینست که خوش گردی از غمم، لیکن کجاست دولت آنم که با تو غم گویم؟

4 خوش آن شبی که تو در خواب ناز باشی و من نیاز خویش بدان زلف خم به خم گویم

5 سکون دل را گویم «فلان از آن من است » چنان اگر چه نباشد، دروغ هم گویم

6 تو آن که می دهیم پند، بگذر از سر من همان بس است که من درد خویش کم گویم

7 حدث جان دژم پرسدم همه کس و من همه حکایت آن نرگس دژم گویم

8 مخوان به قبله ام، ای پارسا، روا داری که تو هوالله گویی و من صنم گویم

9 مرنج از شغب بی تکلف خسرو سرود نیست که او را به زیر و بم گویم

عکس نوشته
کامنت
comment