-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شدم به سوی چه آب همچو سقایی برآمد از تک چه یوسفی معلایی
2 سبک به دامن پیراهنش زدم من دست ز بوی پیرهنش دیده گشت بینایی
3 به چاه در نظری کردم از تعجب من چه از ملاحت او گشته بود صحرایی
4 کلیم روح به هر جا رسید میقاتش اگر چه کور بود گشت طور سینایی
5 زنخ ز دست رقیبی که گفت از چه دور از این سپس منم و چاه و چون تو زیبایی
6 کسی که زنده شود صد هزار مرده از او عجب نباشد اگر پیر گشت برنایی
7 هزار گنج گدای چنین عجب کانی هزار سیم نثار لطیف سیمایی
8 جهان چو آینه پرنقش توست اما کو به روی خوب تو بیآینه تماشایی
9 سخن تو گو که مرا از حلاوت لب تو نه عقل ماند و نه اندیشهای و نی رایی