گرفتم عشق روی تو ز سر از عطار نیشابوری غزل 404

عطار نیشابوری

آثار عطار نیشابوری

عطار نیشابوری

گرفتم عشق روی تو ز سر باز

1 گرفتم عشق روی تو ز سر باز همی پرسم ز کوی تو خبر باز

2 چه گر عشق تو دریایی است آتش فکندم خویشتن را در خطر باز

3 دواسبه راه رندان برگرفتم به کار خود درافتادم ز خر باز

4 فتادم در میان دردنوشان نهادم زهد و قرائی به در باز

5 میان جمع رندان خرابات چو شمعی آمدم رفتم به سر باز

6 چنان از دردیت بی خویش گشتم که گفتم نیست از جانم اثر باز

7 منم جانا و جانی در هوایت ندارم هیچ جز جانی دگر باز

8 دلم زنجیر هستی بگسلاند اگر بر دل کنی ناگاه در باز

9 همای همتم از غیرت تو نیارد کرد از هم بال و پر باز

10 چه می‌گویم که جانها نیست گردد اگر گیری ز جانها یک نظر باز

11 دل عطار از آهی که دانی رهی دارد به سوی تو سحر باز

عکس نوشته
کامنت
comment