1 در باغ شدم قصد سوی می کرده جام می لعل را پیاپی کرده
2 گل را دیدم ز آب رعنائی خویش از شرم تو سرخ گشته و خوی کرده
1 زهی قدرت از عالم فکر برتر وجود تو بر فرق ایام افسر
2 جلال تو از فکرت عقل بیرون کمال تو از مدرج وهم بر تر
1 منم که جز بمدیح تو هیچ دم نزنم بجز بقوت تو گوی مدح و دم نزنم
2 سرای ضرب سخن زان مسلمست مرا که جز بنام شهنشاه دین درم نزنم
1 باد بهار رخت بصحرا همی کشد در صحن باغ مفرش دیبا همیکشد
2 نوروز میکشد ز ستبرق بباغ فرش یارب که چون لطیف و چه زیبا همیکشد