-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز دستم شد عنان دل، چه داند کس که من چونم؟ درین تیمار بی حاصل چه داند کس که من چونم؟
2 من و شبها و نقش او که بر وی فتنه شد جانم همه روزم بدو مایل، چه داند کس که من چونم؟
3 زند هر دم ز بدخویی مرا سنگ جفا بر جان از آن بدخوی سنگین دل، چه داند کس که من چونم
4 شب حامل برای من بزاید هر زمان دردی ز درد این شب حامل، چه داند کس که من چونم؟
5 جدا شد کاروان صبر و راه هجر بی پایان چو دور افتادم از منزل، چه داند کس که من چونم؟
6 مرا خر در خلاب افتاد و از آب دو چشم خود چو کس را نیست پا در گل، چه داند کس که من چونم؟
7 چو کس را دیده بینش نمی بینم که من بیند به جز شاهنشه عادل، چه داند کس که من چونم؟