1 گیرم که زبان به ناله نگشایم آه دل من بر آسمان آید
2 در محضر عدل حق سکوت من بر سر ضمیر ترجمان آید
1 ایا نگار دل آویز ترک شهرآشوب که هم ضیأعیونی و هم حیات قلوب
2 شنیده بودم از بخردان و دانایان که ناگزیر ز خوی بداست صورت خوب
1 چو بخت خفت و قضا چیره تیره شد اختر زبون و زرد شود آب فضل و برگ هنر
2 همی گذارد دانا برون ز حکمت پای همی فرازد عاقل جدا ز فکرت سر
1 درد پا مربنده ات را ساخت بیحال ای وزیر گوشمالم داد و از غم کرد پامال ای وزیر
2 پیکرم از بهر مشق این طبیبان شد چو آن لوح سیمین کز برای مشق اطفال ای وزیر