به دریایی در افتادم از عطار نیشابوری غزل 580

عطار نیشابوری

آثار عطار نیشابوری

عطار نیشابوری

به دریایی در افتادم که پایانش نمی‌بینم

1 به دریایی در افتادم که پایانش نمی‌بینم به دردی مبتلا گشتم که درمانش نمی‌بینم

2 در این دریا یکی در است و ما مشتاق در او ولی کس کو که در جوید که جویانش نمی‌بینم

3 چه جویم بیش ازین گنجی که سر آن نمی‌دانم چه پویم بیش ازین راهی که پایانش نمی‌بینم

4 درین ره کوی مه رویی است خلقی در طلب پویان ولیک این کوی چون یابم که پیشانش نمی‌بینم

5 به خون جان من جانان ندانم دست آلاید که او بس فارغ است از ما سر آنش نمی‌بینم

6 دلا بیزار شو از جان اگر جانان همی خواهی که هر کو شمع جان جوید غم جانش نمی‌بینم

7 برو عطار بیرون آی با جانان به جان بازی که هر کو جان درو بازد پشیمانش نمی‌بینم

عکس نوشته
کامنت
comment