-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز بامداد دلم میپرد به سودایی چو وام دار مرا میکند تقاضایی
2 عجب به خواب چه دیدهست دوش این دل من که هست در سرم امروز شور و صفرایی
3 ولی دلم چه کند چون موکلان قضا همیرسند پیاپی به دل ز بالایی
4 پرست خانه دل از موکل عجمی که نیست یک سر سوزن بهانه را جایی
5 بهانه نیست وگر هست کو زبان و دلی گریز نیست وگر هست کو مرا پایی
6 جهان که آمد و ما همچو سیل از سر کوه روان و رقص کنانیم تا به دریایی
7 اگر چه سیل بنالد ز راه ناهموار قدم قدم بودش در سفر تماشایی
8 چگونه زار ننالم من از کسی که گرفت به هر دو دست و دهان او مرا چو سرنایی
9 هوس نشسته که فردا چنین کنیم و چنان خبر ندارد کو را نماند فردایی
10 غلام عشقم کو نقد وقت میجوید نه وعده دارد و نه نسیهای و نی رایی