واحسرتا که جدا شدم از خانه خدا از خالد نقشبندی

خالد نقشبندی

خالد نقشبندی

خالد نقشبندی

واحسرتا که جدا شدم از خانه خدا

1 واحسرتا که جدا شدم از خانه خدا از غصه وقت گشت شود دل ز هم جدا

2 ما را نبود خواهش رفتن ز کوی دوست اما چو امر اوست، ز سر می‌کنیم پا

3 اهل صفا به داغ غم مروه مرده‌اند من شاد چون زیم، که شدم دور از صفا

4 حجر و مقام و زمزم و ارکان و ملتزم گویند بازگرد، کجا می‌روی کجا؟

5 دامان دل گرفته، برندم کشان‌کشان حنانه، روضه، منبر و محراب مصطفی

6 از اشتیاق یثرب و درد فراق بیت کاهی است دل، فتاده میان دو کهربا

7 خالد چو دوست در همه‌جا جلوه‌گر شود پس غم مخور ز خانه او گر شدی جدا

عکس نوشته
کامنت
comment