پیمان شکنا بر سر پیمانت نمی بینم از اثیر اخسیکتی

اثیر اخسیکتی

اثیر اخسیکتی

اثیر اخسیکتی

پیمان شکنا بر سر پیمانت نمی بینم

1 پیمان شکنا بر سر پیمانت نمی بینم طغرای وفا بر سر فرمانت نمی بینم

2 از تو کله ها دارم در خون دل آغشته تا عرضه کنم بر تو خندانت نمی بینم

3 از غایت حسن تو در غیرت چشم خود پیدات نمی یابم پنهانت نمی بینم

4 گرچه ز تو میگویم در گفت نمی آئی ورچه بتوام زنده چون جانت نمی بینم

5 تا خود چه سواری تو کزغایت چالاکی جز بر دل و بر دیده جولانت نمی بینم

6 در خوبی و چالاکی چون شعر اثیری تو الا دل تنک او میدانت نمی بینم

عکس نوشته
کامنت