گلی به رنگ تو در بوستان از خواجوی کرمانی غزل 669

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

گلی به رنگ تو در بوستان نمی‌بینم

1 گلی به رنگ تو در بوستان نمی‌بینم باعتدال تو سروی روان نمی‌بینم

2 ستاره‌ئی که ز برج شرف شود طالع چو مهر روی تو برآسمان نمی‌بینم

3 ز چشم مست تو دل بر نمی‌توانم داشت که هیچ خسته چنان ناتوان نمی‌بینم

4 براستان که غباری چو شخص خاکی خویش ز رهگذار تو برآستان نمی‌بینم

5 ز عشق روی تو سر در جهان نهم روزی ولی ز عشق رخت در جهان نمی‌بینم

6 بقاصدی سوی جانان روان کنم جان را که پیک حضرت او جز روان نمی‌بینم

7 شبم بطلعت او روز می‌شود ور نی در آفتاب فروغی چنان نمی‌بینم

8 مگر میان ضعیفش تن نحیف منست که هیچ هستی ازو در میان نمی‌بینم

9 ز بحر عشق اگرت دست می‌دهد خواجو کنار گیر که آن را کران نمی‌بینم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر