- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مخمورم پرخواره اندازه نمیدانم جز شیوه آن غمزه غمازه نمیدانم
2 یاران به خبر بودند دروازه برون رفتند من بیره و سرمستم دروازه نمیدانم
3 آوازه آن یاران چون مشک جهان پر شد ز آواز بشد عقلم آوازه نمیدانم
4 تا روی تو را دیدم من همچو گل تازه گشتم خرف و کهنه ار تازه نمیدانم
5 گویند که لقمان را یک کازه تنگی بد زین کوزه میی خوردم کان کازه نمیدانم