- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ندانم تا چه باد است این که از گلزار میآید کزو بوی خوش گیسوی آن دلدار میآید
2 بیا ساقی و پیش از مردنم می ده، که جان از تن به استقبال خواهد شد که بوی یار میآید
3 مگر بیدار شد بختم که آن رویی که در خوابم نبود امید، پیش دیده بیدار میآید
4 ز باده خونبهای خویش مینوشم که باز از وی مرا در سینه غمهای کهن در کار میآید
5 بلا گر بر سرم بسیار آید، زان نمیترسم بلا این است کاو اندر دلم بسیار میآید
6 چو تو با دیگرانی، مردن آسان شد مرا، زیرا به جان دیگرانم زیستن دشوار میآید
7 به یاد پایت از مژگان همیروبد رهت خسرو ندارد آگهی، ار دیده خود بر خار میآید