بجز غم خوردن عشقت غمی از عطار نیشابوری غزل 552

عطار نیشابوری

آثار عطار نیشابوری

عطار نیشابوری

بجز غم خوردن عشقت غمی دیگر نمی‌دانم

1 بجز غم خوردن عشقت غمی دیگر نمی‌دانم که شادی در همه عالم ازین خوشتر نمی‌دانم

2 گر از عشقت برون آیم به ما و من فرو نایم ولیکن ما و من گفتن به عشقت در نمی‌دانم

3 ز بس کاندر ره عشق تو از پای آمدم تا سر چنان بی پا و سرگشتم که پای از سر نمی‌دانم

4 به هر راهی که دانستم فرو رفتم به بوی تو کنون عاجز فرو ماندم رهی دیگر نمی‌دانم

5 به هشیاری می از ساغر جدا کردن توانستم کنون از غایت مستی می از ساغر نمی‌دانم

6 به مسجد بتگر از بت باز می‌دانستم و اکنون درین خمخانهٔ رندان بت از بتگر نمی‌دانم

7 چو شد محرم ز یک دریا همه نامی که دانستم درین دریای بی نامی دو نام‌آور نمی‌دانم

8 یکی را چون نمی‌دانم سه چون دانم که از مستی یکی راه و یکی رهرو یکی رهبر نمی‌دانم

9 کسی کاندر نمکسار اوفتد گم گردد اندر وی من این دریای پر شور از نمک کمتر نمی‌دانم

10 دل عطار انگشتی سیه رو بود و این ساعت ز برق عشق آن دلبر به جز اخگر نمی‌دانم

عکس نوشته
کامنت
comment