1 من حاصل عمر خود ندارم جز غم در عشق ز نیک و بد ندارم جز غم
2 یک همدم باوفا ندیدم جز درد یک مونس نامزد ندارم جز غم
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 شاهد آن نیست که موییّ و میانی دارد بندهٔ طلعتِ آن باش که آنی دارد
2 شیوهٔ حور و پری گر چه لطیف است ولی خوبی آن است و لطافت که فُلانی دارد
1 خسروا گویِ فلک در خَمِ چوگان تو باد ساحتِ کون و مکان عرصهٔ میدانِ تو باد
2 زلفِ خاتونِ ظفر شیفتهٔ پرچم توست دیدهٔ فتحِ ابد عاشقِ جولانِ تو باد
1 بنفشه دوش به گل گفت و خوشِ نشانی داد که تابِ من به جهان، طُرِّهٔ فلانی داد
2 دلم خزانهٔ اسرار بود و دستِ قضا درش بِبَست و کلیدش به دل سِتانی داد
1 واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند چون به خلوت میروند آن کارِ دیگر میکنند
2 مشکلی دارم ز دانشمندِ مجلس بازپرس توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند؟
1 هر دوست که دم زد ز وفا دشمن شد هر پاکروی که بود تردامن شد
2 گویند شب آبستن و این است عجب کاو مرد ندید از چه آبستن شد
1 ما ز یاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آنچه ما پنداشتیم
2 تا درخت دوستی بر کی دهد حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **