پیش تو شکوه عزم تظلم نمیکند از واعظ قزوینی غزل 328

واعظ قزوینی

آثار واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

پیش تو شکوه عزم تظلم نمیکند

1 پیش تو شکوه عزم تظلم نمیکند کز اضطراب راه سخن گم نمیکند

2 در روز وصل، ریختم از دیده هر نفس خونی که هجر در دل مردم نمیکند!

3 رسم شکفتگی ز جهان برفتاده است کس غیر چاک سینه، تبسم نمیکند

4 همکاسه با حلاوت عیش زمانه است هرکس چو باده حق نمک گم نمیکند

5 باب طعام بی مزه پر تکلفی است هرکس بنان خشک تنعم نمیکند

6 آن را ز روی مرتبه جا صدر مجلس است کو بر کسی تلاش تقدم نمیکند

7 شاخیست از درخت حماقت رگ غرور خود را کسی زیافتگی گم نمیکند

8 ما را ضعیف نالی دشمن زبون کند مظلوم آن کسی ک تظلم نمیکند

9 بر وضع خلق، هر گل صبح است خنده یی دوران چه خنده ها که به مردم نمیکند؟

10 واعظ ز درد من خبرت میکند اگر پیش تو دست و پای سخن گم نمیکند!

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر