-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 فریاد کز غم تو فریادرس ندارم با که نفس برآرم چون همنفس ندارم
2 گفتم که در غم تو یاری کنندم آخر چون یاریم کند کس چون هیچکس ندارم
3 ای دستگیر جانم دستم تو گیر ورنه کس دست من نگیرد چون دست رس ندارم
4 گفتی به من رسی تو گر ذرهای است صبرت کی در رسم به گردت کان ذره بس ندارم
5 چون در ره تو شیران از سیر بازماندند تا کی دوم به آخر شیری ز پس ندارم
6 زهره ندارم ای جان گرد در تو گشتن زیرا که در ره تو تاب عسس ندارم
7 در حبس کون بی تو پیوسته میتپم من سیمرغ قاف قربم برگ قفس ندارم
8 عطار خاک راهت خواهد که سرمه سازد بر فرق باد خاکم گر این هوس ندارم