-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 التفاتی به من آن ماه ندارد، چه کنم؟ این چنین ملتفتم می نگذارد، چه کنم؟
2 سوده شد بر صفت سرمه تن سنگینم هیچم آن شوخ چو در چشم نیارد، چه کنم؟
3 هر پیاله که ز می بر لب او نوش کنم گر بود چشمه حیوان نگذارد، چه کنم؟
4 باد را گفتم «پیغام من او را بگذار» آن قدم سخت سبک چون نگذارد، چه کنم؟
5 برگ کاهی شدم از کاهش بسیار و مرا باد زلفش به خسی هم نشمارد، چه کنم؟
6 زلف او در سر هر موی جفایی دارد وز وفا یک سر مو نیز ندارد، چه کنم؟
7 گویدم چشم تو چندین ز چه می بارد خون هم نخواهم که ببارد، چو ببارد، چه کنم؟
8 می کشد هر دم از اندیشه خود خسرو را یک دم اندیشه به خود می نگمارد، چه کنم؟