-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کار ندارم جز این کارگه و کارم اوست لاف زنم لاف لاف چونک خریدارم اوست
2 طوطی گویا شدم چون شکرستانم اوست بلبل بویا شدم چون گل و گلزارم اوست
3 پر به ملک برزنم چون پر و بالم از اوست سر به فلک برزنم چون سر و دستارم اوست
4 جان و دلم ساکنست زانک دل و جانم اوست قافلهام ایمنست قافله سالارم اوست
5 بر مثل گلستان رنگرزم خم اوست بر مثل آفتاب تیغ گهردارم اوست
6 خانه جسمم چرا سجده گه خلق شد زانک به روز و به شب بر در و دیوارم اوست
7 دست به دست جز او مینسپارد دلم زانک طبیب غم این دل بیمارم اوست
8 بر رخ هر کس که نیست داغ غلامی او گر پدر من بود دشمن و اغیارم اوست
9 ای که تو مفلس شدی سنگ به دل برزدی صله ز من خواه زانک مخزن و انبارم اوست
10 شاه مرا خوانده است چون نروم پیش شاه منکر او چون شوم چون همه اقرارم اوست
11 گفت خمش چند چند لاف تو و گفت تو من چه کنم ای عزیز گفتن بسیارم اوست