داد دلم نمیدهد زلف ستم از اثیر اخسیکتی غزل 145

اثیر اخسیکتی

آثار اثیر اخسیکتی

اثیر اخسیکتی

داد دلم نمیدهد زلف ستم پرست تو

1 داد دلم نمیدهد زلف ستم پرست تو دست تظلم ای پسر، در که زنم زدست تو

2 بسکه ز راه عربده، در دل هوشیار من تیر تمام کش کشد، نرگس نیم مست تو

3 از تو شکسته ام چو گل تابکی ای مه چگل در حق من شکسته دل، هر نفسی شکست تو

4 گه بامید خوانده ام، گه بعتاب رانده ام بر در دل بمانده ام، عاجز و پای بست تو

5 زنده بلی بلی زنم، نام نهاد دشمنم بس که بلی همی زنم، در عقب الست تو

6 خواسته ام بدست آن، با تو که خنجر اجل هم به نشاندم ز سر، آرزوی نشست تو

7 بو که شبی جدا کند طالع من رها کند میل سوی وفا کند طبع جفا پرست تو

8 کام اثیر در جهان، باد جهان بکام تو دولت تند رام تو چرخ بلند پست تو

عکس نوشته
کامنت
comment