داغ دلم آن نیست که بامن از اهلی شیرازی غزل 403

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

داغ دلم آن نیست که بامن سخنت نیست

1 داغ دلم آن نیست که بامن سخنت نیست این داغ دلم سوخت که پروای منت نیست

2 پیوسته خورم ز خم جفا از غمت ای سرو جز زخم جفا هیچ گلی در چمنت نیست

3 بازار شکر از دهن تنک تو بشکست کس را گذر از پسته شکر شکنت نیست

4 تسلیم شو ای مرغ گرفتار که هرگز از دام محبت ره بیرون شدنت نیست

5 چون غنچه زبانم همه، وز درد خموشم هرچند که گویند زبان در دهنت نیست

6 اهلی چو لب یار در آید بحکایت گر خضر و مسیحی که مجال سخنت نیست

عکس نوشته
کامنت
comment