1 باورم ناید که شد در پوست مجنون سوی دوست عاشق اندر پوست کی گنجد که بیند روی دوست
2 کعبه وصل حبیب از راه نومیدی طلب رانکه زین نزدیکتر راهی نباشد سوی دوست
3 سجده آرم بر نشان پای او در هر قدم هر قدم محراب مقصودی بود در کوی دوست
4 سالها گردیدهام پهلو به پهلو قرعه وار بر امید آنکه بنشینم دمی پهلوی دوست
5 گرچه بهر او چو مجنون گوشه گیر از عالمم گوشه چشمی ندارد سوی من آهوی دوست
6 جان فدای شمع از آن پروانه می سازد که شمع راست میماند بسرو قامت دلجوی دوست
7 کی ملک در سجده آدم فرود آید سرش گرنه محرابش بود طاق خم ابروی دوست
8 در خم چوگان بخت آید مرا گوی مراد گر سرم را این شرف باشد که گردد گوی دوست
9 از دو عالم بر کنارم غیر از آن موی میان پیش اهلی از دو عالم به بود یک موی دوست