به مرگ چاره نجستم از شهریار گزیدهٔ غزلیات 89

به مرگ چاره نجستم که در جهان مانم

1 به مرگ چاره نجستم که در جهان مانم به عشق زنده شدم تا که جاودان مانم

2 چو مردم از تن و جان وارهاندم از زندان به عشق زنده شوم جاودان به جان مانم

3 به مرگ زنده شدن هم حکایتی است عجیب اگر غلط نکنم خود به جاودان مانم

4 در آشیانه طوبا نماندم از سرناز نه خاکیم که به زندان خاک دان مانم

5 ز جویبار محبت چشیدم آب حیات که چون همیشه بهار ایمن از خزان مانم

6 چه سال ها که خزیدم به کنج تنهایی که گنج باشم و بی نام و بی نشان مانم

7 دریچه های شبستان به مهر و مه بستم بدان امید که از چشم بد نهان مانم

8 به امن خلوت من تاخت شهرت و نگذاشت که از رفیق زیانکار در امان مانم

9 به شمع صبحدم شهریار و قرآنش کزین ترانه به مرغان صبح خوان مانم

عکس نوشته
کامنت
comment