-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 من ندیدم چون تو هرگز دلبری سرکشی عاشق کش و غارتگری
2 از تو یک ناز و ز خوبان عالمی وز تو تیری و ز دلها لشکری
3 از زمین پنهان بماند آفتاب گر برآیی بامداد از منظری
4 من سری دارم که در پایت کشم گر تو در خوبی نداری همسری
5 از کجا بر روزگار من فتاد چون تو سنگین دل بلای کافری
6 دست نه بر سینه ام تا بنگری آتش پوشیده در خاکستری
7 ماند چشمم روز و شب در چارسو تا مگر ناگه در آیی از دری
8 من که از خود بر تو غیرت می برم چون توانم دیدنت با دیگری
9 هر که دید از چشم خسرو خون روان گشت هر مو بر تن او نشتری