نکنم حدیث شکر چو لبت از خواجوی کرمانی غزل 646

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

نکنم حدیث شکر چو لبت گزیدم

1 نکنم حدیث شکر چو لبت گزیدم چه کنم نبات مصری چو شکر مزیدم

2 بتو کی توان رسیدن چو ز خویش رفتم ز تو چون توان بریدن چو ز خود بریدم

3 چه فروشی آب رویم که بملک عالم نفروشم آرزویت که بجان خریدم

4 ندهم کنون ز دستت که ز دست رفتم نروم ز پیش تیغت که بجان رسیدم

5 چه نکردم از وفا تا بتو میل کردم چه ندیدم از جفا تا ز تو هجر دیدم

6 که برد خبر به یارم که ز اشتیاقش ز خبر برفتم از وی چو خبر شنیدم

7 نکشیده زلف عنبر شکنش چو خواجو نتوان بشرح گفتن که چها کشیدم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر