- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ندانم تا چه کارم اوفتادست که جانی بی قرارم اوفتادست
2 چنان کاری که آن کس را نیفتاد به یک ساعت هزارم اوفتادست
3 همان آتش که در حلاج افتاد همان در روزگارم اوفتادست
4 دلم را اختیاری مینبینم خلل در اختیارم اوفتادست
5 مگر با حلقههای زلف معشوق شماری بیشمارم اوفتادست
6 مگر در عشق او نادیده رویش دلی پر انتظارم اوفتادست
7 شبی بوی می او ناشنوده نصیب از وی خمارم اوفتادست
8 هزاران شب چو شمعی غرقه در اشک سر خود در کنارم اوفتادست
9 هزاران روز بس تنها و بی کس مصیبتهای زارم اوفتادست
10 اگر تر دامن افتادم عجب نیست که چشمی اشکبارم اوفتادست
11 کجا مردی است در عالم که او را نظر بر کار و بارم اوفتادست
12 نیفتاد آنچه از عطار افتاد که تا او هست کارم اوفتادست