مرا چو شبنم از آن مایه حیات از اهلی شیرازی غزل 357

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

مرا چو شبنم از آن مایه حیات کم است

1 مرا چو شبنم از آن مایه حیات کم است که آفتاب مرا با من التفات کم است

2 چرا چو آب حیات از لبم نبخشی جان مگر دهان تو از چشمه حیات کم است

3 زکوه میوه خوبی چو جستم از دهنت لب تو گفت که این میوه را زکوه کم است

4 بخنده شکر لعلت نبات را بشکست بدین حلاوت لب کوزه نبات کم است

5 بحسن و خلق و وفا چون تو آدمی نبود نه آدمی که ملک هم بدین صفات کم است

6 خلاصی من پیر از غم جوانان نیست ز دام عشق نکویان ره نجات کم است

7 ثبات مهر چه جویی ز گلرخان اهلی برو که نوگل این باغ را ثبات کم است

عکس نوشته
کامنت
comment