نتواندم بعشوه جهان کرد از واعظ قزوینی غزل 614

واعظ قزوینی

آثار واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

نتواندم بعشوه جهان کرد رهزنی

1 نتواندم بعشوه جهان کرد رهزنی از مال کرده لذت درویشیم غنی

2 با قامت خمیده پیران اشارتی است یعنی بود کمال بزرگی فروتنی

3 جز خوی خوش که مانع آسیب دشمن است از جامه حریر که دیده است جوشنی؟!

4 در بزم یار دود، دلم ز آن بلند شد تا مهر و ماه را نگذارد بروزنی

5 هستند عالمی چو گرفتار درد من راز دلم ز کیست ندانم نهفتنی؟!

6 لذات نفس را همه دیدیم پشت و رو واعظ کناره بود از آنها گزیدنی

عکس نوشته
کامنت
comment